از آنجا که فیلمنامه سریال هم گناه توسط محسن کیایی نوشته شده، به نظر میرسد داستان پر قدرت و جذابی پشت این سریال نهفته باشد. در خلاصه داستان این سریال آمده است که:
«خانواده صبوری خانوادهای بزرگ و قدیمی است که سالهاست در کار صادرات و واردات گل و گیاه است. آنها در خانهای قدیمی همچنان در آرامش با هم زندگی میکنند. ورود جوانی به این خانواده زندگی همه خانواده را دستخوش تغییراتی میکند که …».
پس از تماشای قسمت اول این سریال متوجه میشوید که با یک داستان معمایی، عاشقانه، پلیسی و خانوادگی طرف هستید. محسن کیایی در نقشی مشابه نقش هومن سیدی در سریال عاشقانه ظاهر شده و شیطنتهای یک جوان رفیقباز را به نمایش میگذارد. اما پرویز پرستویی که به نظر میرسد نقش اول این سریال باشد، یک سرهنگ آگاهی است که به دنبال کشف سردسته باند جعل اسناد در تهران است. حبیب رضایی، برادر زن پرویز پرستویی و یکی از خلافکارانی است که جعل اسناد انجام میدهد و در جریان عملیات سرهنگ صبوری ( پرویز پرستویی) پسر او دستگیر شده است و حالا برای آزاد کردن پسر خود پس از حدود 30 سال پرویز پرستویی را میبیند.
در کنار هم قرار گرفتن چند داستان که ارتباط آنها به هم مشخص نیست، در نیم ساعت اول این سریال باعث سردرگمی بیننده میشود. به نظر میرسد باید منتظر تماشای قسمتهای بعدی آن باشیم تا ارتباط داستان دختری به نام هدیه که از بهزیستی بیرون میآید تا با اجبار عمویش با پیرمردی ازدواج کند و داستان پرویز پرستویی که همسرش (لیلا) و پسرش (پیمان) حدود 30 سال قبل او را تنها گذاشتهاند مشخص شود.
قسمت دوم سریال یا ملاقات پیمان، پسر سرهنگ صبوری (پرویز پرستویی) بعد از حدود 30 سال و البته نمایش صحنهای از لیلا (هنگامه قاضیانی) خبر از اتفاقات جالبی دارد که در ادامه سریال هم گناه شاهد آن خواهیم بود.
قسمت سوم سریال هم گناه دوشنبه 19 اسفند 1398 به بازار عرضه شد. در ادامه میتوانید آنونس قسمت اول این سریال را مشاهده کرده و آن را از طریق لینک زیر دانلود کنید
یکی از جذابیتهای این سریال حضور بازیگران قوی سینما و تلویزیون است که نویدبخش لحظاتی درخشان است. صفحه رسمی اینستاگرام این سریال با انتشار تصاویری، به تدریج از بازیگران این سریال رونمایی کرد.
در ادامه با هم نگاهی به نکات جالب این سریال مهیج خواهیم انداخت:
در پایان باید گفت انتظارات از این سریال به دلیل نقشآفرینی بازیگران محبوب و کارگردانی مصطفی کیایی بالاست. در این مطلب نگاهی به سریال هم گناه و بازیگران و داستان آن انداختیم و مروری کردیم بر نکات جالب این سریال. در پایین همین صفحه و در بخش نظرات، به ما بگویید که آیا این سریال را دنبال میکنید؟ به نظر شما آیا هم گناه میتواند موفقیتی دیگر در بین سریالهای پخش خانگی باشد؟
اولین تجربه مصطفی کیایی در سریالسازی برای شبکهی تقریبا طلسم شده و بدنامِ خانگی، “روی هم رفته” تجربهی بدی نیست، اگرچه خبری از ایدهای بخصوص (بر اساس طرحی از چیترا نادری با عنوان علی کوچکی) یا فضاسازیِ متفاوتی نیست. شهر همچنان شهر تهران است و آدمها همگی برایمان آشنا هستند. این فیلمساز که نویسنده نود درصد کارهایش بوده، اینبار نیز در کنار کسوت تهیهکنندگی و کارگردانی، کار را نیز، شخصا به عهده داشته است. با در نظر گرفتنِ سابقهی این کارگردان، باید دید این «همه فن حریف بودنِ» کیایی، این بار چگونه سرانجامی را برای این سریال رقم میزند. ویجیاتو را در نقد سریال همگناه همراهی کنید.
به طور کلی سریال همگناه با عنوانی جالبِ توجه(اگر با تکرار آن در دیالوگها به گَند کشیده نشود- به قدری عبارت مانکن را در سریال مانکن شنیدیم که عنوان از دهان افتاد) در مقایسه با دیگر سریالهای شبکهی خانگی شروع بهتری دارد اگرچه در اجرا همچنان در این دو قسمت، چیزی شبیه بقیه است و تنها در یکی دو صحنه، کار حسی خوبی با ما میکند؛ صحنهی ابتدایی و صحنهی ملاقات پدر و پسر. مصطفی کیایی طبق منشِ همیشگی، برادرش محسن کیایی(در نقش آرمان) را که انگار از دل فیلمهای سابقش از جمله «فاجعه مطرب» بیرون کشیده شده، به این سریال تزریق میکند تا این بازیگرِ درشت جثه همچنان برای مخاطب مزه بپراند؛ چیزی شبیه به بهرامِ سریال مانکن با بازی فرزاد فرزین. امیدوارم در ادامه، کیاییِ بازیگر به بلایِ فرزینِ خواننده دچار نشود.
اکثر بازیگران سریال نیز عینا شبیه به همیشهشان هستند. در این میان دو زوج سینمایی یعنی رویا تیموریان- مسعود رایگان و افسای چهره آزاد-شاهرخ فروتنیان جزو تیم بازیگری هستند که اولین زوج نام برده در داستانِ فیلم، خواهر و برادرند.
در این میان پرویز پرستویی از باقی، بیشتر و بهتر به چشم می آید بخصوص بخاطر گریم و لباسش. او کاراکتر نسبتا متفاوتی در فیلمنامه دارد اما مگر نگاه و صدای به جا مانده از حاج کاظمِ آژانس شیشهای میگذارد او تمام و کمال یک فریبرز صبوری باشد.
به نظر میآید که سبک بازی پرویز پرستویی را میتوان به دو لحنِ کمدی و جدی تقسیم کرد؛ او به وقت جدی بودن یکجور و به محض کمدین شدن، یکجور است و از این دو حالت خارج نیست. به عبارت بهتر او یا همان کاراکتر رضا مثقالی معروف به رضا مارمولک است یا پدر لیلا در سریال خاک سرخ و لاغیر. در هر صورت بازی او جذابیت های خاص خودش را دارد البته تا وقتی وارد دایره ابتذال و مطربی نشده است؛ خطایی بس بزرگ برای یک بازیگر باسابقه.
خلاصه اینکه با دیدن جمعی از بازیگران مطرح، فورا انتظارات عجیبی پیدا نکرده و فکر نکنید خبری شده است. در واقع خبرهای خوب مال وقتی ست که این حجم از بازیگران در کیفیت کار موثر باشند. در مطالب بعدی حتما میزان کیفیت بازیگری ها بررسی میشود.
ماجرای سریال بر محور شخصیت اصلی یعنی فریبرز صبوری میچرخد؛ یک پلیس-کاراگاه با گریم آل پاچینویی. او متعلق به خاندانِ طول و طویل صبوریها است که فریده با بازیِ خوب رویا تیموریان تکخواهرِ او و فرید(مسعود رایگان) و فرهاد(مهدی پاکدل) برادرانش هستند. اینطور که به نظر میآید همگی به سبک سریال قدیمیترِ همسایهها، در یک ساختمان واحد زندگی میکنند که خب این ایده کار تصویربرداری را راحتتر کرده است. اگرچه همچنان مشکلات وجود دارند.
در یکی از صحنهها وقتی خارجی-روز است، دایی و مادر به پاسگاه پلیس و به سراغ پسرِ هرزهی خانواده یعنی آرمان میروند اما وقتی به خانه میرسند صحنه خارجی- شب است. مگر چقدر طول کشیده؟! این موضوع در کنار اجرای بدِ فرار پر از معطلی پرویز و رفقایش از دست پلیس، نشان از دقتِ نه چندان کافیِ منشی صحنه، کارگردان و دیگر عوامل دارد. پرویز و دیگر خلافکارها صدای آژیر پلیس را به وضوح میشنوند اما گویا نیاز دارند پسربچه بیاید درِ ماشین را باز کند و به آنها بگوید «پلیس اومده» تا از جایشان جُم بخورند. فرارشان در قابهای بسته شلخته نیز بر این امر بیفزایید. این نوع پرداخت، اجراهایی سست و نه چندان قوی را در مبحث دزد و پلیسی سریال خبر میدهد.
سریالی که تم اصلیاش روی همین موضوعات بنا شده است و امیدوارم روال کارش همچون سریالهای نهنگ آبی یا مانکن به خزعبلات نکشد. از طرفی آنچه اهمیت دارد وجود “حداقل” عطفهایی است که در فیلمنامه جاسازی شدهاند و میتوانند عامل محرکهای برای دیدنِ ادامهی سریال باشند. به هر حال بحث تقابل و جدایی یک پدر و پسر میتواند کلیشهای باشد که از رونق نمیافتد.
تنها عامل جذابیت سریال تا به اینجای کارش نیز همین حسهای تردید، ترس و تقابل میان یک پدرِ منتظر و غمگین و یک پسرِ رم کرده اما ظاهرا کمی احساسی و شکننده است. البته باز هم متاسفانه خبری از جزئیات در این بین نیست و بخشی از احساسات پدرانه فریبرز صرفا روی وایت بورد نوشته میشود و حس انتظارش در این پا و اون پا کردن و نگاه کردن چندباره به ساعت دیواری خلاصه میشود. ما با مصادیق تصویری قابل توجهی روبرو نیستیم.
مدت زمان سریال هم گناه مانند اکثر سریال های ایرانی، با سوار شدن و پیاده شدن از ماشین یا رفتن از این سرِ اتاق به آن سرِ اتاق پر میشود اما صرفِ پرداخت به جزییات تصویری نمیشود و چه حیف. حتی فلش بک ها نیز فارغ از جذابیت و جزییات هستند و بدترین بازی نیز به جوانی پروز پرستویی (که توسط پسرش انجام شده) تعلق دارد. به قدری این بازگشت به گذشته ها بد هستند که پیش خودمان می گوییم کاش کارگردان، تصویرسازی عشق سابق لیلی و فریبرز را به تخیلات خودمان میسپرد.
بارها برای همگی ما ثابت شده که حضور بازیگران مطرح ابدا نمیتواند بدون وجود فیلمنامهای خوب، اثری را نجات دهد. هنوز نمیتوان درباره این سریال نظر قطعی داد که کار به کجا میانجامد اما هماکنون که در حال نوشتنِ این مطلب هستم میتوانم تمامی کاراکترها را در یک خط توصیف کنم تا به تکبعدی بودنشان پی ببریم. پرویز (حبیب رضایی) خلافکاری بوده که برادر زنِ فریبرز است رضایی برای بار چندم با پرستویی همبازی می شود و امیدوارم این سریال قدمی اگر رو به جلو نبود حداقل مایل ها از این انتظار ما دور نباشد.
فریبرز یک پلیس است که غمِ دوری فرزند دارد، بدونِ اینکه در چالش کلیشه ای اما مهم میان “انجام وظیفه” یا “احساس شخصی” قرار بگیرد به راحتی دست به معامله میزند. کاش می دیدیم که در این باره کمی با خودش کلنجار میرود.
نحوه معرفی این پلیس نیز چندان جذابیتی ندارد و ما با یک ماموریتِ جالب توجه روبرو نیستیم. اصلا فضای پلیسی سریال زیادی غمگرفته، سرد و بدون اکشن است و اوج اکشنِ سریال هم همان بگیر و ببند دزد و پلیس بود که شرحش رفت. ماجرای تیراندازی او وسط خیابان هم کمی نچسب است. آیا یک پلیس کارکشته و معروف ماشینش را بخاطر حرف صدمن یه غاز یک جاعل متوقف میکند؟ و سپس بدون اندکی تامل، دست به شلیک مستقیم به سمت یک موتورسوار ناشناس میزند؟ آن هم درست در کنار مجرمی در بغل دست خودش؟ هدف صحنه ایجاد یک عافلگیری جالب است که در اجرا با نمایشی ضعیف همراه می شود و به قیمت دست و پاچلفتی نشان دادن پلیس.
تیپ های تک بعدی دیگر را نیز میتوان به همین ترتیب نام برد. رویا تیموریان یک مادرِ حرصبخور است (انصافا بانمک هم حرص می خورد) و زنان دیگر نیز در همین حد و اندازه. نسرین (افسانه چهره آزاد) همسر فریبرز رسما کاراکتر مهمی تا به اینجا نیست و ما حتی واکنش اولیه او نسبت به جمله شوهرش “پیمان پسرم رو دیدم” را در کادر نداریم. دوربین روی فریبرز است و روی او هم به طور تصنعی باقی می ماند و تاکید بیجا می کند. حدس نزدیک به یقینم این است که وضع این زنان تا آخرِ سریال به همین منوال باقی میماند. وضع دختران جوان سریال از آنها هم کلیشهایتر است. چه دختران خانواده صبوری و چه دختران بزرگ شده در فقر.
معرفی کاراکترها عمدتا بدون نقطهگذاری دقیقی صورت گرفته و ما رسما در این دو قسمت مدام باید درگیر کشف نسبتهای فامیلی میان کاراکترها باشیم. ورود فرهاد صبوری (مهدی پاکدل) در قسمت دوم و حضورش در لوکیشن قصابی جالب است و امیدوارم این کاراکتر در کنار کاراکترهای فرعی دیگر، نقش فعالی در بسط داستان اصلی سریال داشته باشند و بتوانند شخصیت اصلی سریال را نیز قوام ببخشند.
سوال “چرا یهو رفتین” تنها سوال اصلی فریبرز از زن و بچه ای است که معلوم نیست چرا 28 سال پیش غیب شده اند و باز هم معلوم نیست با چه دلیل و برهانی پرویز برادر زنش، به او دروغ میگوید و حقیقت را کتمان میکند. ای کاش حداقل برای خالی نبودن عریضه، به “آخه چرا”های فریبرز، جواب هایی ضد و نقیض داده میشد تا ذهنمان به چالش کشیده شود نه اینگونه سوت و کور باقی بماند.
نویسندههای سریال های جدید عادت کرده اند که به راحتی آب خوردن از جواب به سوالات واضح، (تکرار میکنم سوالاتی که در لحظه توسط یکی از کاراکترها مدام در حال پرسیده شدن است) طفره بروند درحالیکه باید برای این گریزها و موکول کردن ماجرا به قسمت های بعدی، توجیه بتراشند؛ خشک و خالی که نمیشود.